داستان حضرت موسی

ساخت وبلاگ
دوستان اگر هنوز کسی را دارید تا بهش اعتماد کنید همون برای ادامه زندگی بسه.
برچسب‌ها: اعتماد
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶ساعت 21:19 توسط محمد منصوری |
داستان حضرت موسی...
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 150 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 2:42

داستان های بی فرجام نه بد هستند نه خوب بی لا تکلیف اند سعی کنید در زمدگی داستان بی فرجام نباشید.

+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۶ساعت 12:6 توسط محمد منصوری |
داستان حضرت موسی...
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 148 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 2:42

ملا محمد سلیمان فرزند حاج سید محمود هورامی ملقب به «صیدی هورامی» به سال 1199 هجری قمری در هورامان متولد شد. همانگونه که در مورد بیشتر شاعران کرد با مشکل عدم وجود منابع و اطلاعات جامع روبه رو هستیم و متاسفانه تاریخ مدون و کاملاً معتبری در این زمینه موجود نمی باشد، در مورد صیدی نیز با این مشکل روبه رو بوده و حتی در مورد وی اختلافات بیشتر است.آقای علاءالدین سجادی در کتاب «مێژووی ئه‌ده‌بی کۆردی» چاپ دوم سال 1970 صفحه 582 می نویسد: (ترجمه با تخلیص) « صیدی اورامی در حدود 1520 م زندگی می کرده و دیوان اشعارش در روستای رزاو موجود می باشد ». آقای محمدبهاءالدین در کتاب «پیرشالیاری زه‌رده‌شتی» چاپ سال 1968 صفحه 25 می نویسد: ( ترجمه با تخلیص) «نام صیدی هورامی سید محمد صادق پسر سید علی بوده» که او نیز همان تاریخ را از کتاب ماموستا سجادی گرفته و به شرح خود اضافه نموده است و برای (صیدی دوم) نیز نام «محمد لطیف» را انتخاب کرده است. آقای محمد صدیق صفی زاده (بووره‌که‌یی) در کتاب «مێژووی وێژه‌ی کوردی» چاپ سال 1375 جلد اول صفحه 400 می نویسد (ترجمه با تخلیص) «صیدی اورامی اول، درسالهای 850 تا 918 هجری قمری می زیسته، نام او سید محمد صادق بوده و در روستای رزاو سروآباد به دنیا آمده و در همانجا نیز به خاک سپرده شده است» و بعد از آن در صفحه 488 همان کتاب می نویسد (ترجمه با داستان حضرت موسی...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 12:57

پسرکی دو سیب در دست داشتمادرش گفت:یکی از سیب هاتو به من میدی؟پسرک یک گاز بر این سیب زدو گازی به آن سیب !لبخند روی لبان مادر خشکید!سیمایش داد می زد که چقدر از پسرکش ناامید شدهاما پسرک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت:بیا مامان!این یکی ، شیرین تره!!مادر ، خشکش زدچه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود..!هر قدر هم که با تجربه باشیدقضاوت خود را به تأخیر بیاندازیدو بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶ساعت 9:32 توسط محمد منصوری | داستان حضرت موسی...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 12:57

♦️پروانه به خرگوش گفت: دوستت دارم...خرگوش گفت: الان میخوام بخوابم،باشه بیدار شم حرف میزنیم...خرگوش به خواب زمستانی رفت و هیچوقت نفهمید که عمر پروانه فقط 3 روز است..."همديگر را دوست داشته باشيم؛شاید فردایی نباشد"..آدمای زنده به گل و محبت نیاز دارن ومرده ها به فاتحه!ولی ما گاهی برعکس عمل میکنیم!به مرده ها سر میزنیم و گل میبریم براشون, ولی راحت فاتحه زندگی بعضیارو میخونیمگاهی فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست!+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶ساعت 9:34 توسط محمد منصوری | داستان حضرت موسی...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 12:57

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفتبه علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتادمسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردندولی پیرمرد بی درنگ لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداختهمه تعجب کردندپیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شودولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد ، چه قدر خوشحال خواهد شدنتیجه داستان : ببخشید و لبخند بزنید تا بتوانید راحت تر فراموش کنید➖➖برچسب‌ها: بخشنده باشیم+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶ساعت 9:36 توسط محمد منصوری | داستان حضرت موسی...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 12:57

پیرزنی هر روز دو کوزه ی آب که آویزان بر یک تیرک چوبی بود، بردوش خود حمل می کرد. یکی ازکوزه ها ترك داشت و مقدارى از آب آن به زمين میريخت. کوزه شکسته شرمگین بود. پیرزن گفت: هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده درسمت تو روییده اند؟ اگر تو اینگونه نبودی این زیبايی ها طروات بخش خانه من نبود. در هر کسی خوبیهایش را جستجو کن. بدنبال شکستگی ها نباش که همه بگونه ای داریم و این اصلا شرمندگی ندارد. خلقت ما اینگونه است. + نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶ساعت 9:38 توسط محمد منصوری | داستان حضرت موسی...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 12:57

داستان ایوب از نظر قرآن: در قرآن کریم از داستان آن جناب به جز این نیامده که: خدای تعالی او را به ناراحتی جسمی و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافیتش داد، و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وی برگردانید.و این کار را به مقتضای رحمت خودکرد، و به این منظور کرد تا سرگذشت او مایه تذکر عابدان باشد (1). 2- ثنای جمیل خدای تعالی نسبت به آن جناب: خدای تعالی ایوب(ع)را در زمره انبیا و از ذریه ابراهیم شمرده، و نهایت درجه ثنا را بر او خوانده (2) و درسوره"ص"او را صابر، بهترین عبد، و اواب خوانده است (3). 3- داستان آن جناب از نظر روایات: در تفسیر قمی آمده که پدرم از ابن فضال، ازعبد الله بن بحر، از ابن مسکان، از ابی بصیر، از امام صادق(ع)چنین حدیث کردکه ابو بصیر گفت: از آن جناب پرسیدم گرفتاریهایی که خدای تعالی ایوب(ع) رادر دنیا بدانها مبتلا کرد چه بود، و چرا مبتلایش کرد؟در جوابم فرمود: خدای تعالی نعمتی به ایوب ارزانی داشت، و ایوب(ع)همواره شکر آن را به جای می آورد، و در آن تاریخ شیطان هنوز از آسمانها ممنوع نشده بود و تا زیر عرش بالا می رفت.روزی از آسمان متوجه شکر ایوب شد و به وی حسد ورزیده عرضه داشت: پروردگارا!ایوب شکر این نعمت که تو به وی ارزانی داشته ای به جای نیاورده، زیرا هر جور که بخواهد شکر این نعمت را بگذارد، بازبا نعمت تو بوده، از دنیایی که تو به وی داده ای انفاق کرده، شاهدش هم این است که داستان حضرت موسی...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان حضرت موسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manmosalmanm بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 12:57